وبلاگ سارا

فضاپیمای اسیریس-رکس (OSIRIS-Rex) ناسا پس از گذشت چهار سال از ماموریت هفت ساله‌اش سرانجام قرار است یک فرود سریع را بر روی سطح یک سیارک تجربه کند که احتمالا در ده میلیون سال اول تاریخ منظومه شمسی شکل گرفته است.

 

این فضاپیما در تاریخ سه‌شنبه 20 سپتامبر (29 مهر) تلاش می‌کند برای نخستین بار روی سطح سیارک «بنو 101955» معروف به سیارک بنو [یا بن‌نو] قرار گیرد و از آن نمونه‌گیری کند. قرار است این نمونه با پایان ماموریت فضاپیمای ناسا در سال 2023 به دست محققان در زمین برسد.

 

درصورتیکه فضاپیمای اسیریس-رکس با موفقیت روی سطح سیارک بنو قرار گیرد می‌تواند دست کم 60 گرم ماده از سطح سیارک جمع‌آوری کند.

جیسون دورکین یکی از محققان ناسا در این پروژه می‌گوید: «این نمونه شاهدی بر تشکیل منظومه شمسی [حدود 4.56 میلیارد سال پیش] است و با تجزیه و تحلیل آن باید درک ما از فرآیندهای موجود در ایجاد منظومه شمسی، سیاره‌ها و زندگی افزایش پیدا کند.»

21 سال از کشف سیارک بنو می‌گذرد اما تاکنون از سیارک چه چیزهایی می‌دانیم؟ سایت ناسا 10 مورد از این یافته‌ها را فهرست کرده است که در این گزارش به آن‌ها اشاره می‌شود.

یک: بسیار بسیار تاریک است…

بنو به‌عنوان یک سیارک نوع بی B، طبقه‌بندی می‌شود، به این معنی که حاوی کربن بسیار در کنار مواد معدنی مختلف است. محتوای کربنی بنو باعث ایجاد سطحی روی سیارک می‌شود که حدود چهار درصد از نوری برخوردی را منعکس می‌کند و این بسیار اندک است. در مقابل، زهره به عنوان درخشان ترین سیاره منظومه شمسی، حدود 65 درصد از نور ورودی خورشید را منعکس می‌کند و این رقم در زمین حدود 30 درصد است. بنو یک سیارک کربنی است که دستخوش تغییرات شدید و یا تغییر در ترکیباتش نشده است به این معنی که در عمق سطح سیاه آن، مواد شیمیایی و سنگ‌ها از بدو تولد منظومه شمسی وجود دارد.

دو- و بسیار بسیار قدیمی است

بنو میلیاردها سال است که بدون تغییر مانده و دچار دگرگونی نشده است. این سیارک نه تنها نزدیک به زمین و کربنی است بلکه بسیار قدیمی است به‌طوریکه دانشمندان محاسبه کرده‌اند که بیش از 4.5 میلیارد سال پیش یعنی در 10 میلیون سال اول تاریخ منظومه شمسی شکل گرفته است. به لطف اثر یارکوفسکی [فرایندی که در نتیجه آن، نور خورشید یک طرف از یک سیارک کوچک و تاریک را گرم می‌کند، سپس بازتابش گرمای جذب‌شده از سطح سیارک به چرخش سیارک منجر می‌‌شود] و کشش‌های گرانشی از سایر اجرام آسمانی سیارک بنو از محل احتمالی تولد خود یعنی کمربندی بین مریخ و مشتری دور و هرچه بیشتر به زمین نزدیک می‌شود.

نگاهی به سیارک بنو؛ آیا رازهای منظومه شمسی با نمونه‌برداری از آن فاش می‌شود؟

سه- بنو سیارکی با توده‌های قلوه‌سنگی اما نامش نباید شما را فریب دهد

آیا بنو یک زباله‌ فضایی است یا یک گنج علمی؟ توده‌های قلوه‌سنگی و نه زباله‌های فضایی، در واقع بخشی از طبقه‌بندی نجومی است. سیارک‌هایی با توده‌های قلوه‌سنگی مانند بنو نوعی اجرام آسمانی هستند که از تعداد زیادی بقایای سنگی ساخته شده‌اند که گرانش، آن‌ها را به هم فشرده می‌کند. این نوع توده سنگ ریزه زمانی تولید می‌شود که ضربه‌ای شدید سطح بسیار بزرگتری را خرد کند [برای بنو، سیارک اصلی آن پهنای 100 کیلومتر داشته است]. در مقابل بنو تقریبا به بلندی ساختمان امپایر استیت [یک بُرج 102 طبقه تجاری در محله منهتن در شهر نیویورک] است. مدت کمی طول کشید تا خرده بقایای فضایی با توده‌های قلوه‌سنگی که بنو را شکل داده‌اند، یکی شوند. داخل سیارک بنو پر از سوراخ است به‌طوریکه 20 تا 40 درصد حجم آن فضای خالی است. اگر سیارک خیلی سریعتر شروع به چرخش کند یا تعامل بسیار نزدیک با یک سیاره‌ داشته باشد، در واقع در معرض خطر گسستن قرار می‌گیرد.

چهار- سیارک‌ها ممکن است نکاتی را در مورد منشا زندگی در زمین داشته باشند...

بنو یک ماده اولیه است که در خلا فضایی حفظ شده است و در میان سیاره‌ها، قمرها، سیارک‌ها و ستاره‌های دنباله‌دار می‌چرخد. بنو از آنجاییکه بسیار قدیمی است، می‌تواند از موادی که حاوی مولکول‌هایی هستند که برای نخستین بار هنگام تشکیل حیات در زمین وجود داشته است، ساخته شده باشد. تمام اشکال حیات در زمین طبق زنجیره‌های اتم‌های کربن است که با اکسیژن، هیدروژن، نیتروژن و سایر عناصر پیوند خورده‌اند. با این حال مواد آلی که دانشمندان امیدوارند از نمونه‌های بنو پیدا کنند لزوما همیشه از بیولوژی [علم حیات] نشات نمی‌گیرد. با این حال، تحقیقات بیشتر دانشمندان برای کشف نقش سیارک‌های غنی از مواد آلی در کاتالیز [فروکافتن] حیات بر روی زمین نقش دارد.

پنج- … همچنین پلاتین و طلا

جواهرات فرازمینی عالی به‌نظر می‌رسند و بنو در مقایسه با پوسته متوسط زمین احتمالا غنی از پلاتین و طلا خواهد بود. گرچه اکثر آن‌ها به‌طور کامل از فلز جامد ساخته نشده است اما بسیاری از سیارک‌های حاوی عناصری هستند که می‌توانند به‌جای منابع محدود زمین از آن‌ها به‌صورت صنعتی استفاده شود. با مطالعه دقیق این سیارک می‌توان به سوال‌هایی درباره اینکه آیا استخراج این فلزات در هنگام اکتشاف در اعماق فضا و سفر امکان‌‌پذیر است پاسخ داد. گرچه فلزات نادر بیشترین توجه را به خود جلب می‌کنند اما آب مهمترین منبع در سیارک بنو است. از آب [دو اتم هیدروژن متصل به اتم اکسیژن] می‌توان برای نوشیدن استفاده کرد یا با استخراج هیدروژن و اکسیژن حبس شده در مواد معدنی سیارک می‌توان به تولید سوخت موشک یا هوای قابل تنفس نیز رسید. با توجه به هزینه بالای حمل و نقل مواد به فضا، اگر فضانوردان بتوانند آب را از سیارکی برای تامین حیات یا سوخت استخراج کنند، جهان کیهانی بیش از هر زمان دیگر برای انسان قابل دسترس‌تر خواهد بود.

شش- نور خورشید می‌تواند گذرگاه کامل سیارک را تغییر دهد

جاذبه تنها عاملی نیست که در سرنوشت بنو نقش دارد. بخشی از سیارک بنو رو به خورشید است و با نور خورشید گرم می‌شود اما یک روز در سیارک بنو تنها چهار ساعت و 17.8 دقیقه طول می‌کشد بنابراین بخشی از سطح بنو که رو به خورشید است به‌طور مداوم تغییر مکان می‌دهد. همچنان که بنو به چرخش خود ادامه می‌دهد، این گرما را دفع می‌کند که باعث می‌شود سیارک هر سال تقریبا 0.29 کیلومتر با تغییر مدار خود به سمت خورشید فشار بیاورد.

هفت- بررسی احتمال برخورد بنو به زمین

پروژه بررسی سیارک‌های نزدیک به زمین لینکلن معروف به لینیر با کمک بودجه ناسا، بنو را در سال 1999 کشف کرد. دفتر هماهنگی حفاظت از سیاره مادری وابسته به ناسا که اقدام به بررسی و ردیابی اجسام نزدیک به زمین می‌کند درباره بنو که در حدود 7.5 میلیون کیلومتری نسبت به مدار زمین قرار دارد و به‌عنوان اجسام بالقوه خطرناک طبقه‌بندی می‌شوند تحقیق کرده است. بین سال‌های 2175 و 2199 احتمال برخورد بنو با زمین تنها یک در 2700 ارزیابی شده است اما دانشمندان هنوز نمی‌خواهند از این سیارک رو برگردانند. بنو در مسیری که دانشمندان با اطمینان پیش‌بینی کرده‌اند، از منظومه شمسی عبور می‌کند اما آن‌ها با اندازه‌گیری اثر یارکوفسکی توسط فضاپیمای اسیریس-رکس و مشاهدات آینده منجمان پیش‌بنی‌های خود را اصلاح و دقیق‌تر می‌کنند.

هشت- نمونه‌برداری از بنو از آنچه که فکر می‌شود سخت‌تر است

مشاهدات اولیه این سیارک از زمین حاکی از آن بود که سطح سیارک بنو صاف و از لایه‌های سنگی پوشیده شده است. اما فضاپیمای اسیریس-رکس که قادر به عکسبرداری با وضوح بالا است مشخص کرد که نمونه‌برداری از بنو بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی که قبلا بررسی شده بود. تصاویر جدید از سطح بنو نشان می‌دهد که این سیارک بیشتر از تخته سنگ‌های عظیم پوشیده شده است و نه سنگ‌های کوچک. فضاپیمای اسیریس-رکس ‌به‌گونه‌ای طراحی شده است که در منطقه‌ای در بنو نزدیک به دو هزار یارد [متر] مربع حرکت می‌کند که این مقدار تقریبا به اندازه یک پارکینگ مجهز به 100 مکان برای پارک است. اکنون این فضاپیما باید در یک مکان امن در سطح صخره‌ای بنو در محدوده‌ای کمتر از 100 متر مربع مکانی با پنج جای پارک مانور دهد.

آسوشیتدپرس
فضاپیمای اسیریس-رکسآسوشیتدپرس
9-نامگذاری بنو چگونه بود
پسر 9 ساله‌ای از کارولینای شمالی در سال 2013 نام این سیارک را انتخاب کرد. او در رقابتی برنده انتخاب نام برای این سیارک شد.

رقابت از سوی انجمن سیاره‌ای و پروژه بررسی سیارک‌های نزدیک به زمین معروف به لینیر که بنو را کشف کرده بود، تدارک دیده شد. مایکل پوزیرو که در آن زمان 9 ساله بود با توجه به بازوهای وصل شده به فضاپیما و همچنین صفحه‌های خورشیدی روی فضاپیمای اسیریس-رکس که مانند گردن و بال به‌نظر می‌رسد، نام بنو را به آن داد. بنو در اساطیر مصر تجسم خورشید به هنگام طلوع و تابیدن پرتوهای خورشید روی ستون خورشید بود. حواصیل خاکستری مظهر این خدا بود و این پرنده در بین مصریان مقدس محسوب می‌شد.

10- بنو هنوز ما را متعجب می‌کند

دوربین‌های جهت‌یابی فضاپیما مشاهده کرده است که سیارک بنو هر هفته چند بار ذرات ریزی را به خارج از سطح خود پرتاب می‌کند. بنو ظاهرا نه تنها یک سیارک نادر فعال است (تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها تاکنون شناسایی شده‌اند) بلکه احتمالا همراه با سیارک سرس که با فضاپیمای دان ناسا مورد کاوش قرار گرفت، از جمله نخستین نمونه‌هایی است که انسان از طریق یک فضاپیما آن را مشاهده کرده است.

اخیرا گروهی که برای تحقیق درباره این سیارک ماموریت دارد، کشف کرده است که نور خورشید می‌تواند سنگ‌ها را در بنو شکاف دهد. با پیشرفت ماموریت معماهای بیشتری درباره بنو حل می‌شود که هر یک از آن‌ها تاریخ تکامل منظومه شمسی را واضح‌تر می‌کند.

منبع: آفتاب نیوز

منبع: یورو نیوز


نظر

پس از انتشار خبر خروج ریحانه پارسا از کشور توسط سام درخشانی، ریحانه پارسا اهالی سینما را تهدید به افشاگری علیه سینما کرد. عده‌ای این تهدید گام برداشتن پارسا در مسیر چهره‌هایی نظیر صدف طاهریان پیش بینی می‌کردند.

ریحانه پارسا، بازیگر 21 ساله «پدر» و «خوب بد جلف 2» که سال گذشته فیلم کوتاه «شب» را نیز کارگردانی کرده بود، برای مشارکت در ساخت فیلم «زمان» از ایران مهاجرت کرد.طرح ساخت این فیلم که از 2 سال پیش توسط پارسا (بر اساس تجربیاتی از زندگی شخصی‌اش) به نگارش درا?مده بود، در حال حاضر به مرحله پیش‌تولید رسیده و بزودی در خارج از ایران مقابل دوربین خواهد رفت.پارسا به عنوان بازیگر در فیلم «زمان» حضور نخواهد داشت، برای ساخت این فیلم لوکیشن‌ها در خارج از ایران بازسازی می‌شوند و تعدادی از بازیگران ایرانی در ا?ن ایفای نقش خواهند کرد.

پس از انتشار این پست سایت صبح سینما به سردبیری ایزدمهرآفرین با تصدیق خبر صفحه اینستاگرام پارسینما، اطلاعات بیشتری درباره این مهاجرت و ساخته شدن فیلمی درباره زندگی جزئیات بیشتر منتشر کرد و نوشت:

 

کمپانی خارجی چوب حراج به آبروی سینمای ایران می زند.ریحانه پارسا فیلمنامه ای با نام«زمان» را از زندگی شخصی‌اش و اتفاقاتی که در سینما برایش رخ داده به نگارش درآورده که هم اکنون در مرحله پیش تولید است و مهاجرت او نیز به ساخت این فیلم برمی گردد.یک کمپانی معتبر فیلم سازی فرانسوی سرمایه گذاری این فیلم را بر عهده گرفته است.گفته می شود فیلم با اسامی واقعی افراد ساخته خواهد شد و به نوعی افشاگری در سینمای ایران محسوب می شود.

منبع: مهرگان نیوز


اهمیت کمد نوزاد در اتاق خواب کودک

از همان زمانی که خبر اضافه شدن عضو جدید به خانواده قطعی می‌شود باید به فکر خرید کمد نوزاد مناسب با فضای منزل باشید. این روزها فضای اکثر منازل به سبب تغییر سبک زندگی محدودتر شده است. فضای هر خانه از قبل پیش بینی شده و در صورتی که برنامه ریزی صحیحی نداشته باشید تا چند سال باید شاهد هرج و مرج منزل باشید!

کمد نوزاد یکی از مهم‌ترین بخش‌های سیسمونی است. برای هر کودک حجم زیادی از وسایل بهداشتی، سرویس خواب، لباس، وسایل بازی و ... خریداری می‌شود و پدر و مادر تمام تلاش خود را برای تکمیل وسایل نوزادی به کار می‌بندند. کمد نوزاد اولین و اصلی‌ترین محل برای نگهداری لوازم مختلف کودک است.

داستان به همین جا ختم نمی‌شود. احتمالا بعد از تولد حجم زیادی از هدایا به سمت شما سرازیر شود. ضمن این که هر سال و به مناسبت‌های مختلف نظیر تولد حجم وسایل کودک شما بیش‌تر می‌شود. بنابراین در خرید کمد باید آینده نگر باشید و محصولی را انتخاب کنید که حداقل تا پنج سالگی کودک جوابگوی نیازهای او باشد.

انواع و اقسام کمد نوزاد و کاربرد آن‌ها

طراحی اکثر کمد بچه گانه با توجه به تنوع سرویس خوابی که وجود دارد گسترده شده است. انواع کمد نوزاد با طرح کلاسیک، کارتونی و مدرن وجود دارند که اکثرا از جنس چوب یا چوب و فلز هستند.

برخی از انواع کمد نوزاد فانتزی هستند و بیش‌تر برای قرار دادن وسایل تزیینی و وسایل بازی استفاده می‌شوند. در حالی که برخی از انواع کمد موجود در سرویس خواب جادارتر هستند و بدون ویترین طراحی می‌شوند. بنابراین می‌توانید حجم زیادی از لباس، پوشاک و لوازم بهداشتی را در طبقات مختلف این کمدها قرار دهید.

در حال حاضر انواع کمد نوزاد به صورت کشویی یا با درب معمولی طراحی می‌شوند. خیلی از انواع کمد نوزادی کاربرد چندگانه داشته و می‌توانید از آن‌ها به صورت توام برای قرار دادن وسایل بازی و لباس کودک استفاده کنید.

همه کمدهای نوزادی که در بازار می‌بینید حالت ایستاده ندارند. خیلی از انواع کمد نوزاد به صورت چسبیده و در دل سرویس خواب نوزاد قرار دارند. این نوع کمدها ابعاد کودکانه‌تری دارند و فرزندتان می‌تواند از سنین بالاتر به صورت مستقل وسایل خود را در این کمدهای کوچک‌تر قرار دهد.

کمد مناسب نوزاد من کدام است؟

چوب بهترین گزینه ای است که برای جنس کمد  لباس بچه گانه توصیه می شود. اما خود چوب هم از لحاظ جنس و کیفیت دارای درجات و سطوح متفاوتی است که باید در هنگام خرید به آن توجه کنید.

هنگام خرید کمد  نوزاد حتما به کشو های داخلی، لولا‌ها و ... توجه کنید. کمد کودک باید شامل چند کشو و فضای خالی و مطبق باشد. قفسه‌های کمد را قبل از خرید با حجم وسایلی که دارید مقایسه کرده و سپس خرید خود را انجام دهید. برخی از والدین به قفل دار بودن بخش‌های کمد نوزاد نیز اهمیت می‌دهند تا بعدها کودک به سادگی به هر قسمت کمد دسترسی نداشته باشد.

موضوع مهم دیگر در طراحی کمد نوزاد متحرک بودن کشوها است. در بدو تولد و سنین ابتدایی که به جا به جا کردن وسایل نیاز دارید، بهتر است کشوی کمد برای چیدمان بهتر وسایل به سادگی جا به جا شود. دستگیره‌ها هم به اندازه کشوها مهم هستند و اگر به ماندگاری محصول اهمیت می‌دهید از استحکام آن‌ها اطمینان کسب کنید.

انتخاب رنگ مناسب برای کمد لباس بچه گانه

در گذشته جنسیت کودک نقش مهمی در انتخاب رنگ داشت. اما اکنون از رنگ‌های خنثی و متعددی برای کمد نوزاد دختر و پسر استفاده می‌شود تا در سنین بالاتر هم به خوبی قابل استفاده باشند.

انواع کمد نوزاد کلاسیک در رنگ‌های ملایم و روشن طراحی می‌شوند. برای انتخاب رنگ کمد، دکوراسیون اتاق و سایر وسایل موجود در سیسمونی نوزاد مهم خواهند بود. امروزه اکثر کمدها با تخت و دراور در دو رنگ نزدیک به هم طراحی می‌شوند و تم‌های متفاوتی نیز دارند.

نکات ایمنی که در خرید کمد نوزاد باید در نظر بگیرید

به مرور زمان کودک شما توانایی راه رفتن و کنجکاوی در وسایل اتاق را کسب می‌کند. بنابراین لازم است فاکتورهای ایمنی را هم در خرید خود لحاظ کنیم.

اولین نکته گوشه‌های کمد است که باید گرد و غیر نوک تیز باشند. در غیر این صورت خطرآفرین می‌شوند. موضوع بعدی دستگیره‌های کمد هستند که نباید در دسترس کودک قرار داشته باشند. ضمن این که اکثر کمدها با قفل ایمن برای کودک طراحی می‌شوند.
قفسه‌ها و بخش‌های خالی کمد بهتر است در نواحی بالاتر قرار بگیرند تا کودک دسترسی مستقیم به آن‌ها نداشته باشد.

سخن آخر

برای خرید کمد لباس بچه نوزاد فضای داخلی آن را با وسایل سیسمونی مقایسه کنید. استحکام دستگیره‌های کمد، قابلیت جداسازی کشو، استحکام اتصالات و لولا آرام بند از فاکتورهایی هستند که در خرید کمد باید به آن‌ها دقت کنید.

در صورتی که بودجه محدودی دارید بهتر است به جای سرویس خواب، کمد نوزادی را به صورت تکی خریداری کنید. مدل‌های کلاسیک و ساده باکیفیت ماندگاری بهتری دارند و برای سنین بالاتر نیز قابل استفاده خواهند بود.

منبع: مامان لیست


 درحالی که معمولا انیمیشن‌ها را با دنیاهای رنگارنگ، شخصیت‌های شاد و بازیگوش و آهنگ‌های دل‌نشین آن‌ها می‌شناسیم، می‌توانند در عین حال سرشار از احساسات عمیق و حتی غم‌انگیز نیز باشند.

 

متأسفانه از همان ابتدا تصور می‌شد که انیمیشن‌ها مخصوص کودکان هستند، از همین رو مخاطبان بعضا تصور می‌کردند که هدف اصلی و نهایی فیلم‌های انیمیشنی برای تفریح و سرگرم‌کردن کودکان است و در نتیجه بُعد هنری آن را نادیده می‌گرفتند یا به اندازه فیلم‌های سینمایی برای آن ارزش یکسان قائل نمی‌شدند.

گاها شاهد آن بودیم که شخصیت‌های قدرتمند یک داستان یا روایت شگفت‌انگیز آن در قالب اتمسفر کودکانه‌اش گم می‌شد و ارزش اصلی آن از دید مخاطب پنهان می‌ماند. خوشبختانه این دیدگاه به مرور زمان از بین رفت و به لطف استودیوهای انیمیشن‌سازی مانند پیکسار و جیبوری ثابت شد که انیمیشن‌ها هم به اندازه آثار سینمایی قابل احترام و تحسین هستند.

 

برخی از این انیمیشن‌ها با موضوعات عمیق و جالب توجه از فضای کارتون‌گونه خارج و باعث شدند مخاطبان ارتباط نزدیکی با آن‌ها برقرار کنند. بعضی از آن‌ها آنقدر غم‌انگیز و تلخ‌اند که حتی اشک بیننده را درآورده و او را به فکر وا می‌دارد.

 

در لیست زیر غم‌انگیزترین انیمیشن‌های چند دهه اخیر مورد ارزیابی قرار گرفته است.

 

10. (2012) Frankenweenie – فرنکن‌وینی

 

فرنکن‌وینی انیمیشنی سه‌بعدی و سیاه و سفید به کارگردانی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی برتون است که به روش استاپ موشن ساخته‌شده‌. این انیمیشن بازسازی فیلم کوتاه فرنکن‌وینی است که برتون در سال 1984 ساخته بود.

این فیلم داستان پسر جوانی (به‌نام ویکتور) را دنبال می‌کند که قصد دارد پس از مرگ سگش، اسپارکی، با استفاده از قدرت علم او را به زندگی برگرداند. ویکتور سعی‌می‌کند تا این ساخته‌اش را پنهان نگه دارد اما اسپارکی بیرون می‌رود و باعث خرابکاری و بی نظمی در شهر می‌شود.

اگرچه که امیدواری و نشاط موضوع کلی فیلم را تشکیل می‌دهد اما خب در نهایت به نوعی اندوه و دلشکستگی عمیق می‌رسیم؛ کسانی که در ایام کودکی سگ یا گربه‌شان را از دست داده‌اند به خوبی این حس را درک می‌کنند.

 

9. (1997) Princess Mononoke – شاهزاده مونونوکه

 

شاهزاده مونونوکه جزو اولین محصولات استودیو جیبلی و از آثار فیلمساز بزرگ انیمه هایائو میازاکی به شمار می‌رود که توانسته جوایز بسیاری را در فستیوال‌های متعددی از آن خود کند.

در این انیمه زیبا شاهد پیشرفت‌های فوق‌العاده تکنولوژی برای بشر و ارتباط جدانشدنی آن با طبیعت، حیوانات و خداوندی که آن‌ها را خلق کرده هستیم. داستان فیلم هم درباره دلاوری جوان به نام آشیتاکا است که درگیر نبردی میان ایزدان جنگل و انسان‌هایی می‌شود که خواهان استفاده از قدرت‌ها و منابع آن‌ها هستند.

این انیمیشن هم پایان تلخ و شیرینی دارد که احساسات بیننده را برمی‌انگیزد و موسیقی جو هیسایشی حتی آن را تأثیرگذارتر هم کرده است.

 

8. (2013) When The Wind Blows – وقتی باد می‌وزد

 

این انیمیشن فضای نسبتا تیره و تلخی دارد، به‌ویژه برای آن دسته از بریتانیایی‌هایی که خارج از وطن زندگی می‌کنند.

عنوان When The Wind Blows داستان یک زوج سالخورده را بیان می‌کند که سعی دارند از حمله هسته‌ای جان سالم به‌در ببرند اما سرانجام با اشعات رادیواکتیو آلوده شده و تسلیم می‌شوند.

طبیعتا کسانی‌که فضای تلخ جنگ و اتفاقات این چنینی را تجربه کرده‌اند می‌توانند راحت‌تر و بیشتر با داستان ارتباط بگیرند.

 

7. (1988) The Land Before Time – سرزمین ماقبل تاریخ

در یک سناریوی شبیه به شیرشاه و بامبی، شخصیت اصلی انیمیشن سرزمین ماقبل تاریخ آسیب روحی عمیقی را پس از از دست دادن پدر و مادرش تجربه می‌کند.

بسیاری این اثر را یکی از غم‌انگیزترین انیمیشن‌های ساخته شده می‌دانند، تاحدی که نمی‌توان با تماشای رنج‌های کاراکتر اصلی آن غصه نخورد و اشک نریخت.

به دلیل موفقیت گسترده این انیمیشن در سال 1988 ، دنباله‌های متعددی برای آن ساخته شد.

6. (2009) Up – بالا

انیمیشن Up هم که طبیعتا باید در این لیست قرار می‌گرفت. این محصول استودیو پیکسار از همان صحنه آغازین معروف خود احساسات بیننده را جریحه‌دار می‌کند.

زوجی که از جوانی بر سر مسئله فرزندآوری به مشکل خورده بودند و سال‌ها با عشق کنار هم زندگی کرده بودند در نهایت مرگ آن‌ها را از هم جدا کرد. پس از فوت همسرش، کارل (پیرمرد 78 ساله) تصمیم می‌گیرد برای تحقق رویای خود، ماجراجویی‌هایش را آغاز کند.

این فیلم با جود صحنه‌های غم‌انگیزش، ارتباطات دوستانه و زیبا بین افراد را به تصویر کشیده است.

انیمیشن Up هم که طبیعتا باید در این لیست قرار می‌گرفت. این محصول استودیو پیکسار از همان صحنه آغازین معروف خود احساسات بیننده را جریحه‌دار می‌کند.

زوجی که از جوانی بر سر مسئله فرزندآوری به مشکل خورده بودند و سال‌ها با عشق کنار هم زندگی کرده بودند در نهایت مرگ آن‌ها را از هم جدا کرد. پس از فوت همسرش، کارل (پیرمرد 78 ساله) تصمیم می‌گیرد برای تحقق رویای خود، ماجراجویی‌هایش را آغاز کند.

این فیلم با جود صحنه‌های غم‌انگیزش، ارتباطات دوستانه و زیبا بین افراد را به تصویر کشیده است.

 

 

5. (1999) Iron Giant – غول آهنی

انیمیشن غول آهنی متأسفانه یکی از عناوینی است که در طول سال‌ها مورد کم‌لطفی قرار داده شده. چراکه با توجه به داستان پرمغز و همچنین آوازه‌اش در آن دوران، در گروه عناوین هم‌رده خودش قرار نمی‌گیرد.

این فیلم با تم بزرگسالانه و احساسی به مفهومِ «اطاعت مطلق از ذات خود» می‌پردازد. دوستی زیبای پسر جوان و این غول آهنی به پایان تلخی ختم می‌شود. از صداپیشگان این انیمیشن می‌توان به الی مارینتهال ( در نقش هوگارت هیوز، پسر 9 ساله)، جنیفر آنیستون، هری کانیک جونیور، وین دیزل ( در نقش غول آهنی) و کریستوفر مک‌دونالد اشاره کرد.

 

 

4. (1942) Bambi – بامبی

 

بامبی یکی از قدیمی‌ترین انیمیشن‌های والت دیزنی است که در سال 1942 بر اساس کتاب «بامبی، یک زندگی در جنگل» نوشته فلیکس زالتن ساخته شد.

بامبی، داستان زندگی یک شوکا (نوعی گوزن) به همراه پدر و مادر خویش و در تعامل و رویارویی با انسانهاست که به مرگ مادر وی توسط شکارچی‌ها، و افزونی دایره تجربیات او در زندگی می‌انجامد.

چندین فیلم انیمیشن و کارتونی هم بر اساس این کتاب ساخته شده‌اند که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به بامبی در سال 1942 و بامبی 2 محصول مشترک آمریکا و آرژانتین به کارگردانی برایان پیمنتال در سال 2006 اشاره کرد.

3. (1994) The Lion King – شیرشاه

 

سیاری از دوست‌داران فیلم و انیمیشن، شیرشاه را یکی از به‌یادماندنی و تأثیرگذارترین آثار دیزنی می‌دانند.

داستان این اثر، برگرفته از چندین اثر هنری معروف از قصه‌های پیامبران گرفته تا نمایش نامه‌های ویلیام شکسپیر است. به یادماندنی ترین صحنه فیلم، بدون شک مرگ موفاسا به دست اسکار بدجنس و حضور سیمبا در کنار جسد پدرش است.

از این انیمیشن دو دنباله دیگر به نام‌های شیرشاه 2: پادشاهی سیمبا و شیرشاه 3: (یا شیرشاه یک و نیم) ساخته شد. در سال 2012 این فیلم به صورت سه‌بعدی دوباره در جهان اکران شد و باز هم به فروش بالایی دست یافت.

همچنین بازسازی لایو اکشن این انیمیشن تحت عنوان شیرشاه به کارگردانی جان فاورو در سال 2019 اکران شد.

 

 

2. (2017) Coco – کوکو

کوکو به کارگردانی لی آنکریچ انیمیشنی موزیکال و فانتزی است که توسط کمپانی پیکسار ساخته شد و والت دیزنی پیکچرز آن را منتشر کرد.

این انیمیشن داستان پسرک 12 ساله‌ای (به نام میگل) را روایت می‌کند که به موسیقی علاقه دارد، اما خانواده‌اش آن را نسل به نسل ممنوع کرده‌اند. در روز مردگان (که یک آیین سنتی در کشور مکزیک است) مسابقه موسیقی برگزار می‌شود که از قضا میگل هم در آن شرکت کرده و وارد سرزمین مردگان می‌شود.

کوکو یکی از دوست‌داشتنی‌ترین آثار پیکسار است که علاوه بر شناساندن فرهنگ مکزیکی‌ها، داستان تکان‌دهنده‌ و قابل تأملی دارد. نمی‌توان پایان فیلم را بدون گریه تماشا کرد. ارتباط بین میگل و مادر بزرگش حقیقتا زیبا و شگفت‌انگیز است و در کنار آن به موضوع ناراحت‌کننده آلزایمر در سالمندان هم اشاره دارد.

1. (1988) Grave Of The Fireflies – مدفن کرم‌های شب‌تاب

انیمه مدفن کرم‌های شب‌تاب از آن آثار تراژدی و غم‌انگیزی است که تا مدت‌ها در ذهنتان خواهد ماند.

این محصول استودیو جیبلی اقتباسی از رمانِ شبه اتوبیوگرافی مدفن کرم‌های شب‌تاب اثرآکیوکی نوساکا است که با هدف عذرخواهی شخصی او از خواهرش که در جنگ جهانی دوم بر اثر سوء تغذیه جان باخت نوشته شده‌است.

این انیمه اغلب به عنوان یک فیلم ضدجنگ شناخته می‌شود که این برداشت مورد انتقاد برخی کارشناسان و کارگردان قرار گرفته. ماجرای فیلم که عمدتاً در ژاپن و در زمان جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد، درباره پسری جوانی به نام سیتا، است که پس از مرگ مادرش می‌خواهد از خواهر کوچک‌ترش، ستسوکو، مراقبت کند.

راجر ایبرت از شیکاگو سان-تایمز از این فیلم به عنوان یکی از بهترین و قوی‌ترین فیلم‌های ضدجنگ در طول تاریخ یاد می‌کند و در سال 2000 آن را در فهرست بهترین فیلم‌هایش جای داد.

منبع: مشرق نیوز


فیلمی مثل تومیریس ساخته می‌شود، دو دلیل عمده دارد؛ اولی ایجاد یک حس همدلی و غرور ملی در مردم قزاقستان و دومی مهیا کردن شرایط برای روی کار آمدن آلیا نظربایف، کوچک‌ترین دختر نورالسلطان نظربایف است.

 

به گزارش مشرق، تومیریس داستان یک دختر صحرانشین از قبیله ماساژت‌هاست که وقتی کودک است، پدرش به‌دست یکی از قبایل رقیب کشته می‌شود و پس از گذراندن یک زندگی سخت، نهایتا همسر رئیس یکی از قبایل دیگر می‌شود. او زنی جنگاور و نظامی است. کوروش هخامنشی سفیری به سرزمین ماساژت‌ها می‌فرستد و همسر تومیریس را دعوت می‌کند تا برای مذاکره به برج بابل برود. پس از اینکه همسر تومیریس و رئیس ماساژت‌ها قبول نمی‌کند زیر یوغ کوروش دربیاید، در یک شبیخون، ایرانی‌ها میهمان‌کشی می‌کنند و همسر و پسر تومیریس را می‌کشند.

 

تومیریس هم سفیر کوروش را که می‌گوید این افراد توسط راهزن‌ها کشته شده‌اند، به قتل می‌رساند. سپاه کوروش به سرزمین ماساژت‌ها حمله می‌کند و دربرابر تدبیر نظامی تومیریس زمین‌گیر می‌شود. آنها سر کوروش را می‌برند و در خون فرومی‌کنند و جشن می‌گیرند.

 

فیلم به‌شکل واضحی در ساختن تاریخ باستان از ضعف شدید مطالعاتی رنج می‌برد. در مشخصات فیلم گفته شده که زبان آن فارسی باستان و ترکی باستان است، اما فارسی آن بدترین و ناشیانه‌ترین لهجه فارسی امروز را دارد، درحالی‌که پر از لغات عربی امروزی هم هست و به هیچ‌وجه جنبه باستانی ندارد؛ یعنی فارسی امروزی را غلط و ضعیف صحبت می‌کنند و اسمش را فارسی باستان گذاشته‌اند.

شغل قبیله‌ای که تومیریس به آن تعلق دارد، نه کشاورزی یا حتی دامداری، بلکه رسما دزدی است؛ البته نه‌فقط همین یک قبیله بلکه به‌طور کل صحرانشینانی که فیلم طرف آنهاست. شغل آنها دزدی از روستاهای آباد و متمدن‌تر سرزمین‌های اطراف است، به‌خصوص سرزمین خوارزم. آنها در این دزدی‌ها به‌راحتی آدم می‌کشند. کارگردان سعی کرده با رندی تمام از این ننگ تاریخی حماسه بسازد و چادرنشینی و بی‌تمدنی اقوام زردپوست این سرزمین را که خویشاوندان قوم مغول هستند، پشت عبارت «آزاد زیستن مردمان صحرا» مخفی کند.

به‌علاوه، آنچه از جایگاه زن در فرهنگ این نوع قبایل گزارش شده، با چیزی که در فیلم می‌بینیم، تفاوت آشکار دارد. گذشته از همه اینها مهم‌ترین نکته فیلم حماسه‌سازی از قتل کوروش است. این ماجرا وثوق تاریخی قابل‌اتکایی ندارد، اما از میان انواع روایت‌های تاریخی، قزاق‌ها آن چیزی را که به درد خودشان می‌خورد انتخاب کردند و این فیلم را ساختند.

با این حال اگر کوروش در نبرد داها یا نبرد دِربیک کشته نشده باشد یا طبق روایت‌های دیگر به مرگ طبیعی یا در خواب از دنیا نرفته باشد و دقیقا در همین قزاقستان به قتل رسیده باشد، نکته اینجاست که ساکنان آن روز قزاقستان قوم سکاها بودند.

به‌عبارتی ماساژت‌ها یکی از طوایف سکاها بودند؛ یعنی یکی از اقوام ایرانی که بعدها به داخل ایران امروزی مهاجرت کردند و ساکنان فعلی قزاقستان مردمان دیگری هستند که بعدها به این منطقه آمده‌اند. به هرحال این فیلم طبق همان روایت جعلی ساخته شد و به‌خاطر جعل‌های تاریخی اعتراضات متعددی را حتی در خود قزاقستان دریافت کرد. آکان ساتایف 46‌ساله کارگردان فیلم تومیریس است و المیرا تورسین در نقش تومیریس و غسان مسعود در نقش کوروش کبیر، ازجمله بازیگران فیلم هستند.

 

 

تومیریس که پرخرج‌ترین فیلم تاریخ قزاقستان بود، با بلندپروازی‌های سیاسی یک آقازاده زن در این کشور ساخته شد، اما باید دید آیا توانسته است به اهدافی که در پس ساخت خود داشته، دست پیدا کند یا نه؟ تقویت پان‌ترکیسم این‌بار با محوریت و مرکزیت قزاقستان، آیا خواهد توانست به موفقیت نهایی برسد؟ اینکه فیلمی مثل تومیریس ساخته می‌شود، دو دلیل عمده دارد؛ اولی ایجاد یک حس همدلی و غرور ملی در مردم قزاقستان و دومی مهیا کردن شرایط برای روی کار آمدن آلیا نظربایف، کوچک‌ترین دختر نورالسلطان نظربایف است.

برانگیختن حس غرور ملی قزاق‌ها هم تا آنجا که به این فیلم مربوط می‌شود، خودش دو جنبه مجزا دارد و انتخاب کوروش هخامنشی به‌عنوان کسی که در این فیلم به او حمله می‌شود، متاثر از همین دو جنبه رخ می‌دهد. جنبه اول پان‌ترکیسم است و جنبه دوم انتقام از یهودی‌هایی که با ساختن فیلم بورات به مردم قزاقستان توهین کردند.

 

سینمای قزاقستان

 

اشاره دقیق و مستقیم به چیزی با نام سینمای قزاقستان، مقداری مشکل است. طبیعتا برای کسی که در هر جشنواره یا رویداد سینمایی، با یک فیلم از این کشور مواجه می‌شود، ابتدا این سوال پیش خواهد آمد که قزاقستان کجاست؟ بله! یکی از کشورهای آسیای میانه مثل ازبکستان و تاجیکستان و... و یکی از ممالک استقلال‌یافته از اتحاد جماهیر شوروی؛ اما معمولا کسی بیشتر از این نمی‌داند. قزاقستان حدود 7/1 برابر از ایران بزرگ‌تر است، درحالی‌که جمعیتش از 18 میلیون نفر بالاتر نیست. این سرزمین به هیچ دریای آزادی راه ندارد و تنها ساحل آن دریاچه خزر است. اینجا پر است از صحرا با مردمانی که بدون اشاره دقیق به اینکه چه کسانی هستند و کجا زندگی می‌کنند، چهره و سبک زندگی سنتی‌شان کاملا شبیه مردم مغولستان است؛ چادرنشینان صحرا و جنگ‌های قبیله‌ای. در دوران حکمرانی شوروی بر این سرزمین، قزاقستان محل فیلمبرداری بسیاری از آثار سینمایی دولت کمونیستی بود.

 

به‌خصوص در جنگ جهانی دوم این سرزمین که از میدان اصلی نبرد دور بود، محل تولید 80 درصد از آثار پروپاگاندای ارتش سرخ قرار گرفت. سرگی آیزنشتاین افسانه‌ای هم بخش قابل‌توجهی از فیلم «ایوان مخوف» را در قزاقستان ساخت، اما اینها هیچ‌کدام متعلق به سینمای قزاقستان نیستند. سینمای قزاقستان را تا حدودی می‌توان در اوایل قرن 21 جست‌وجو کرد. از ابتدای قرن 21 تعدادی فیلم هنری در این کشور ساخته شده‌اند که جوایز چندان مهمی را هم از جشنواره‌های جهانی دریافت نکردند و بدتر آنکه مردم خود قزاقستان هیچ‌کدام از این فیلم‌ها را ندیدند. سالن‌های سینمای قزاقستان به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ سالن‌های باسابقه و قدیمی که باقیمانده دوران شوروی هستند و سالن‌های جدید که عمدتا در مراکز خرید احداث شده‌اند. تمام این سالن‌ها فیلم‌های آمریکایی یا نهایتا روسی پخش می‌کنند و خود قزاقستان در سال 15 فیلم می‌سازد که راهی جشنواره‌ها می‌شوند و تابه‌حال توفیق بزرگی کسب نکرده‌اند.

 

اولین بار آکان ساتایف در سال 2007 سعی کرد نشان دهد سینمای قزاقستان هم می‌تواند در زمینه کارهای تجاری فعالیت کند. او با فیلم راکتیتر (Racketeer) این تلاش را کرده بود، اما کسب بودجه کلان دولتی با موفقیت تجاری متفاوت است. به‌عبارتی باید نهایت ظرفیتی را که قزاقستان به‌لحاظ تعداد جمعیتش و حوزه مشترک زبانی دارد، درنظر گرفت و دید که پروژه‌های تجاری سینمای این کشور، تا چه اندازه می‌توانند پرخرج باشند و همچنان به مرحله سوددهی برسند. درباره حوزه مشترک زبانی باید گفت اگرچه گویش بسیاری از مردم جهان ترکی شناخته می‌شود، اما لهجه آنها به‌قدری با هم تفاوت دارد که نمی‌توانند زبان همدیگر را متوجه شوند و سخن گفتن مردم قزاقستان هم برای بسیاری از ترک‌زبان‌های دیگر دنیا آشنا نیست. آکان ساتایف کسی است که امروز فیلم تومیریس را ساخته و پیش از این هم در جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین برنده شده بود.

 

تومیریس اگرچه فیلم بزرگ و پرخرجی است، اما منطق تجاری قابل‌قبولی ندارد. هزینه ساخت این فیلم 10 میلیون دلار است که به هیچ‌وجه نمی‌توان توقع داشت باتوجه به جمعیت کم قزاقستان و جمعیت بسیار کمتر مخاطبان سینما در این کشور، حتی بتواند درصد اندکی از سرمایه اولیه‌اش را بازگرداند. به‌علاوه، این فیلم یک پروپاگاندای قومی برای قزاق‌هاست و برای مخاطبان خارجی هم جذابیت چندانی ندارد. البته تومیریس درمورد پروپاگاندای قومی هم کاملا خوش‌شانس نبود و این فیلم در خود قزاقستان مخالفانی پیدا کرد و نتوانست یک گفتمان ملی منسجم پدید بیاورد که مصرف داخلی رضایت‌بخشی برایش ایجاد کند. گذشته از فیلم تومیریس و 15 فیلم هنری سالانه در قزاقستان و جشنواره فیلم‌های اکشن آستانه که بدون دادن جایزه، از سال 2010 به این سو برگزار می‌شود و صرفا در سه سال اولش توانست چند چهره مشهور آمریکایی را روی فرش قرمزش بیاورد، سینمای قزاقستان هیچ‌چیز قابل‌توجه دیگری ندارد.

 

 

پان‌ترکیسم

سینما تا وقتی درپی تقویت غرور ملی یا قومی یک مردم و افزایش خودباوری آنها باشد، ممکن است بتواند ناب‌ترین لحظات را خلق کند؛ چنان‌که مردم سایر ملت‌ها هم از تماشایش لذت ببرند. اما وقتی پای احساسات پانیک و خودبزرگ‌بینی و دیگری‌ستیزی به میان می‌آید، معلوم نیست آن آثار در خود آن کشورها و میان همان ملت‌ها هم با اقبال مواجه شوند. می‌دانیم که رویکرد پان‌ترکیسم طی یکی‌دو دهه اخیر بسیار جدی‌تر شده و احساسات بسیاری از مردم ترک‌زبان جهان را تحریک کرده است.

 

در قزاقستان چنین چیزی تابه‌حال وجود نداشت؛ چه اینکه حتی زبان روسی هم در این کشور رواج دارد. اما این دولت قزاقستان است که می‌خواهد چنین چیزی را تحریک کند؛ همچنان که در موارد دیگر هم عموما پان‌ترکیسم توسط دولت‌ها یا شخصیت‌های سیاسی تحریک شده و این یک موضوع خودجوش مردمی نبوده است. بدون اینکه قصد شکافتن مفهومی به نام پان‌ترکیسم را داشته باشیم و بخواهیم به‌طور مستقل درباره‌اش بحث کنیم، فقط می‌شود از آن لحاظ که با فیلم تومیریس ارتباط پیدا می‌کند، به رابطه گفتمان پان‌ترکیسم و شخصیت کوروش اشاره کرد. برای ساختاربخشی به یک باور نژادپرستانه احتیاج است که چنین باوری خودش را به یک پیشینه باستانی وصل کند و مفاخر و مشاهیر بزرگی را در تاریخ بیابد که به این نژاد متعلق هستند. قطعا چنگیزخان و تیمور لنگ موارد مناسبی برای پان‌ترکیسم نیستند؛ هرچند در سینما فیلم‌های ستایشگرانه‌ای راجع به چنگیزخان هم ساخته شده و اساسا تومیریس تا حدودی از همان فیلم قدیمی «چنگیزخان» الگوبرداری کرده است.

 

اما همین نیاز به قهرمان‌سازی تاریخی برای تقویت احساسات پانیک نژادی است که یک‌سری اتفاقات عجیب را باعث می‌شود. پان‌ترک‌ها تابه‌حال به‌طور کل منکر وجود فردی به نام کوروش هخامنشی می‌شدند. دلایل این امر کاملا روشن است و به زبان ساده می‌شود گفت او مزاحم خودبزرگ‌بینی نژادی برای آنها بود. با این‌حال فیلم تومیریس راه دیگری رفته است و وجود کوروش را نفی نمی‌کند، بلکه او را می‌کشد. سازنده این فیلم سراغ یک روایت مهجور و ردشده تاریخی رفته که می‌گوید یک زن در سرزمین قزاقستان، در نبرد با کوروش او را شکست داده و سرش را از بدنش جدا کرده است. حتی اگر چنین چیزی حقیقت داشت، مردمی که زمان کوروش در قزاقستان زندگی می‌کردند، نیاکان مردمی که امروز ساکن این سرزمین هستند، نبودند. آنها اتفاقا ایرانی بودند و امروز در سیستان ساکن هستند. وطن‌دوستان قزاقستان بنا به چنین دلایلی فیلم تومیریس را نپسندیدند. آنها گفتند در تاریخ و پیشینه خودشان موارد قابل‌افتخار پرشماری وجود داشت و لازم نبود کسانی را که از نژاد آنها نبودند، به آنها منتسب کنند. به‌طور کل هرنوع رویکرد پانیک نژادی در سینما دچار چنین وضعیتی خواهد شد. اگر در همین ایران خودمان فیلم کوروش طوری ساخته شود که از معیارهای پان‌ایرانیسم پیروی کند، قبل از اینکه اعتراض ملت‌های دیگر را برانگیزد، در داخل کشور ایران نقدهای تندی دریافت خواهد کرد یا تمسخر خواهد شد.

پاسخی به بورات و تلاش برای انتقام از یهودیان با ذبح کوروش

شاید برای سینمادوستان نام قزاقستان غیر از «ایوان مخوف»، یادآور فیلم دیگری به نام «بورات» باشد؛ فیلمی آمریکایی که بی‌سابقه‌ترین توهین‌های نژادی را به مردم قزاقستان کرد و به‌نظر می‌رسد توهین قزاق‌ها به ایرانی‌ها در فیلم تومیریس، از یک لحاظ پاسخی به بورات باشد؛ چه‌اینکه حتی به این نکته اشاره‌هایی تلویحی هم شده است. در ضمن، نسخه‌های دیجیتال تومیریس در مهرماه 1399 عرضه شد و تهیه‌کنندگان بورات مدتی پیش اعلام کردند سری دوم این فیلم که مخفیانه جلوی دوربین رفته هم در 23 مهر 1399 عرضه می‌شود. اما بورات چه ربطی به ایران دارد؟ چرا قزاق‌ها باید بخواهند انتقام یک فیلم آمریکایی را که در آن حتی یک‌بار نام ایران به میان نیامده، از ایران باستان بگیرند؟ بورات به تهیه‌کنندگی ساشا بارون کوهن و با بازی خود او ساخته شده است. جالب اینجاست که اساسا در قزاقستان یهودی وجود ندارد که با آنها برخوردی بشود.

 

در نوشتن داستان بورات هم غیر از خود کوهن، تاد فیلیپس همکاری کرده است. فیلیپس کارگردان فیلم «جوکر2019» است که او هم تبار یهودی دارد. به‌نظر نمی‌رسد این تدبیر مناسبی برای جبران صدمه‌ای باشد که به غرور مردم قزاقستان بر اثر تماشای فیلم بورات وارد شد. قزاق‌ها فکر می‌کردند اگر مستقیما سراغ یهودیان بروند و از آنها در یک فیلم انتقام بگیرند، اتهام یهودی‌ستیزی را خودبه‌خود تایید کرده‌اند؛ بنابراین جور دیگری با مساله مواجه شدند. اما هیچ چیزی به‌جز نمایش یک چهره موجه از مردم قزاقستان، دربرابر تنها تصویری که تابه‌حال از آنها در یک فیلم آمریکایی ارائه شده بود، نمی‌توانست واکنش مناسبی به بورات باشد. تومیریس نه‌تنها واکنش بعضی از فیلمسازان ایرانی را درپی آورد، بلکه خود قزاق‌ها را هم قانع نکرد؛ تا جایی‌که شورای انتخاب فیلم برای ارسال به مراسم اسکار در این کشور، که مستقل از وزارت فرهنگ فعالیت می‌کند و آثار را با رای مخفی انتخاب می‌کند، درنهایت «تاج و تخت طلایی» به کارگردانی رستم عبدراشف را به‌عنوان نماینده قزاقستان در اسکار2020 معرفی کرد و «تومیریس» از حضور در این رقابت بازماند. البته تومیریس توانست به مراسم گلدن‌گلوب برود و صرفا یک مقام نامزدی کسب کند.

زن قدرتمند یا زن قدرت‌طلب

این فیلم که با محوریت یک شخصیت زن ساخته شده، تلاشی برای جا انداختن رهبری یک زن بر قزاقستان ارزیابی شده است. حامی اصلی تومیریس، آلیا دختر نورالسلطان نظربایف است که قصد دارد بعد از پدرش به قدرت برسد. حتی بازیگر اصلی این فیلم که از میان هزار داوطلب انتخاب شده و پیش از این هیچ نوع سابقه بازیگری نداشته، کاملا شبیه خانم نظربایف انتخاب شده است. همچنین کارگردان تومیریس هم در آوریل2017 مصاحبه‌ای کرد و گفت: «ایده یک فیلم درمورد ملکه تومیریس، متعلق به آلیا نظربایف است. من و تیمم پس از همکاری موفق با او در «جاده مادر» با نهایت لذت و مسئولیت‌پذیری، کار بر روی یک پروژه مشترک بزرگ دیگر را آغاز می‌کنیم.»یک فیلم استراتژیک با چندین هدف بزرگ از یک آقازاده زن؛ کسی شبیه شیخ المیاسه، خواهر امیر قطر یا  کیم یو جونگ، خواهر کیم جونگ اون رهبر کره‌شمالی؛ زن‌های جوان و ثروتمند و متصل به قدرت که سرمایه‌گذاری‌ها و سوداهای کلان هنری هم دارند.

 آیا آلیا دختر نورالسلطان نظربایف می‌تواند با این فیلم، هم از یهودی‌ها انتقام بگیرد، هم غرور قومی مردم خودش را برانگیخته کند و هم باعث هموار شدن راهش برای رسیدن به قدرت شود؟ در دو مورد اول که او چندان موفق نبود و در مورد سوم تا آنجاکه به سینما مربوط است، وقتی هدف استراتژیک یک فیلم این‌قدر واضح باشد و همه مخاطبان دستش را بخوانند، نمی‌شود توقع داشت که ناخودآگاه‌شان متاثر شود. به هرحال می‌دانیم نورالسلطان نظربایف، از 1991 تا 20 مارس 2019 که از سمت خود استعفا داد، رئیس‌جمهور قزاقستان بود، اما پس از او نه دخترش آلیا، بلکه قاسم جومارت توقایف رئیس‌جمهور قزاقستان شد؛ کسی که به نظربایف خیلی نزدیک است، اما به هرحال دخترش نیست!

********************************

ساخت فیلم‌های ضدایرانی برخلاف آنچه تصور می‌شود، اقدامی نسبتا جدید و مربوط به دو، سه دهه اخیر است. پیش‌تر این پروژه با مقاصد سیاسی و سیاه‌نمایی از تاریخ 7هزارساله ایران، تنها در کمپانی‌های هالیوودی طراحی و ساخته و بیشتر تاریخ کهن ایران‌زمین را شامل می‌شد؛ طی یک دهه اخیر اما ورق تا حدودی برگشت و با گسترش روایات جعلی، استودیوها علاوه‌بر آمریکا به اروپا و حتی آسیا و البته که زمان روایات نیز از تاریخ کهن به دوران معاصر کشیده شد.آن کمپانی‌هایی هم که بودجه و زمان کافی برای جعل‌سازی‌های تاریخی نداشتند، کار را به تکه‌پراکنی‌هایی علیه خانواده‌های ایرانی، اعتقادات، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آزادی‌بیان آنها در جامعه امروز ایران محدود کردند و به‌اصطلاح خود، فیلم «سیاسی» ساختند.قطعا شما مخاطبان گرامی، فیلم «300» را به یاد دارید. فیلمی که «زک اسنایدر» در سال 2006 جلوی دوربین برد و یک‌سال بعدش هم نمایش داد. فیلم، بازتاب‌های بسیاری در جامعه ایران داشت و البته که کسی داستان عجیب فیلم را باور نکرد. از آن زمان تا امروز، «300»، صف‌شکن فیلم‌های ضدایرانی در هالیوود بود که با هزینه نه‌چندان زیاد 65میلیون دلاری ساخته شد و توانست حدود 10برابر این هزینه فروش کند.

 

هرچند این فروش در نتیجه جنجال‌های رسانه‌ای و احتمالا حمایت‌های سیاسی بود که در آن زمان از فیلم شد چون فصل دوم این فیلم با عنوان «300؛ ظهور یک امپراتوری» با نگاه مستقیم به موفقیت قابل‌توجه گیشه فصل نخست، در سال 2014 ساخته شد و این‌بار نه‌تنها توجه کسی را برنینگیخت، بلکه سود چندانی را هم در گیشه عاید کمپانی نکرد. این فیلم که با هزینه 110میلیون دلاری ساخته شده بود درنهایت تنها 340میلیون دلار فروخت تا این شکست اجازه ندهد فصل سوم این داستان باورنکردنی از حیات سیاسی خشایارشاه به تصویر کشیده شود.این مورد را مطرح کردیم تا یادآوری کنیم «300» به‌عنوان یکی از ضدایرانی‌ترین فیلم‌های دو دهه اخیر، تنها به‌واسطه شانتاژهای رسانه‌ای و تحریف تاریخی که انجام داد، برای مدتی نقل محافل بود و خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد به‌طوری که امروز دیگر کمتر کسی است که از این فیلم به‌عنوان اثری کالت نام ببرد.

 

اما هرچه «300» با تحریفی عجیب، بخشی باستانی از تاریخ ایران را هدف حمله قرار داد، «تومیریس» با هدف تاریخ‌سازی جعلی برای تاریخ نوپای خود، این‌بار دست روی یکی از قدرتمندترین چهره‌های تاریخ باستان کشورمان یعنی «کوروش» نهاد. فیلمی که چندین‌برابر «300» خرج روی دست دولتش گذاشت و با یک اکران نیمه‌جان در داخل کشورش (قراقستان) نتوانست راهی برای خود در عرصه بین‌الملل پیدا کند. گرچه در خردادماه امسال بود که خبر رسید حق پخش این فیلم 3سال پس از ساختش، توسط یک کمپانی گمنام آمریکایی خریداری شده است. البته طی 4ماهی که از این اتفاق گذشته، هنوز اتفاق چندانی برای فیلم نیفتاده و «تومیریس» خیلی زودتر از «300» و با جنجال‌هایی به‌مراتب کمتر، شاید تنها برای مردم قزاق تاریخ‌سازی کرده باشد وگرنه فیلم از یک جریان‌سازی ساده منطقه‌ای نیز عاجز ماند و نتوانست حتی در کشورهای همسایه خود نمایش داشته باشد.

 

 

 

خسرو معتضد: از ماست که بر ماست

 «خسرو معتضد» تاریخ‌شناس کشورمان در گفت‌وگو با «فرهیختگان»، ریشه تمامی این اتفاق‌ها و حملاتی که در قالب فیلم و سریال علیه تاریخ کشورمان اتفاق می‌افتد را ناشی از اهمال و کم‌کاری‌های خودمان عنوان کرد و فیلم «تومیریس» را هم در ادامه همین روند ارزیابی کرد و گفت: «در زمان هخامنشیان، در اطراف دریای خزر، اقوام وحشی زندگی می‌کردند که یکی از این اقوام‌ها، ماساگت‌ها یا ماساژت‌ها بودند. اینها در آن زمان برای کشتی‌های ایرانی مزاحمت ایجاد می‌کردند. چون در آن زمان تجار ایرانی و حکومت مرکزی، ترددهای بسیاری در دریای خزر انجام می‌دادند و این قبایل برای کشتی‌های ایرانی مزاحمت‌های زیادی را رقم می‌زدند. مانند یونانیان که در آن زمان، مزاحمت‌هایی را برای کشتی‌های ایرانی به وجود می‌آوردند. کوروش برای تنبیه این اقوام به سمت شمال دریای خزر لشکرکشی کرد و آن جنگ معروف رقم خورد.»

معتضد با رد تصویری که از کوروش در «تومیریس» نشان داده شده، ادامه داد: «کوروش یک انسان جهان‌گشا بود اما این جهان‌گشا بودن با آن تصوری که همه در ذهن دارند فرق دارد. آشوریان هم در تاریخ جهان‌گشا بودند اما به وسیله آدمکشی و جنایت می‌توانستند بر کشور یا منطقه‌ای تسلط پیدا کنند اما کوروش نمی‌کشت و تلاش می‌کرد کنار بیاید و به همین دلیل نامش به نیکویی در تاریخ جاودانه ماند. مثلا زمانی که بابل را گرفت، به خدایان آنها احترام گذاشت؛ همین کار را داریوش در مصر انجام داد. همین کمبوجیه که نام نیکویی از او در تاریخ ثبت نشده، به گاو آپیس که مورد احترام مصری‌ها بود احترام می‌گذاشت. به همین دلیل این‌طور نیست که بخواهیم آن فتوحات را در نتیجه آدمکشی و طمع‌ورزی این حاکمان تصور کنیم.»

این تاریخ‌شناس با اشاره به داستان «تومیریس» می‌گوید: «ماساژت‌ها، حکومت مرکزی را اذیت می‌کردند و مانند یونانی‌ها، به کشتی‌های ما حمله می‌کردند. کوروش چون اهل خونریزی و کشتن نبود، خواست با اینها کنار بیاید و به همین دلیل، پیام پرمهری برای ملکه آنجا فرستاد و خواست که با ازدواج با او، به این مزاحمت‌ها پایان دهد. چون آن مزاحمت‌ها در آن ناحیه از دریای خزر ریشه‌دار شده بود همچنان که این ناحیه از خزر، هنوز هم محل تشویش است چراکه همین چند روز پیش بود که ترکمنستان، برای قایق‌های ایرانی ایجاد مزاحمت کرد. کوروش برای مردم این ناحیه پیام مهر فرستاد اما پسر ملکه که شجاع بود، خود را به جنگ زد و توسط سربازان ایرانی کشته شد، درحالی که کوروش از این موضوع اطلاع نداشت و همین سبب شد تا تومیریس قسم بخورد کوروش را زنده نگذارد.

این اطلاعاتی است که هرودت به ما می‌دهد وگرنه مورخان ما تنبلی کردند و نوشته‌هایی از این دوران به جا نگذاشتند یا اگر گذاشتند، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.» معتضد در پاسخ به این پرسش که دلیل این همه تاختن به تاریخ باستان و حتی معاصر امروز ایران از سوی کشورهای کوچک و کم‌قدرت منطقه چه چیزی است، می‌گوید: «تقصیر خودمان است آن هم به چند دلیل. اول اینکه الان محتوای تمام سریال‌های ما مربوط به تاریخ پس از اسلام است و من نمی‌دانم که ما چه امتناعی از پرداختن به تاریخ قبل از اسلام داریم که اگر ما روایت نکنیم بقیه بیکار ننشسته‌اند. در سال 1950، دو پروفسور سرشناس ازجمله «جرج کامرون» در ایران بودند که کشف عجیبی را رقم زدند. آنها استخوان‌هایی را پیدا کردند که در آمریکا مورد آزمایش کربن 14 قرار دادند و مشخص شد که قدمت این استخوان‌ها، 100 هزار سال پیش است یعنی قدمت ایران را 100 هزار سال پیش عنوان کردند. این کشف سروصدای زیادی کرد و مطبوعات آن زمان نیز این خبر را پوشش دادند. پس باید به تمام زوایای این تمدن پرداخته شود.»

وی ادامه داد: «دوم آنکه نباید تعجب کنیم که کشوری مانند قزاقستان علیه ما فیلم ساخته است. برخی  کشورها سریال‌هایی به اسم خلفا ساخته‌اند و در آن به ایرانی‌ها توهین کرده‌اند. ترکیه، آتاتورک ساخته و جالب آنکه تمام اینها بعد از ما آغاز به‌کار کرده‌اند. «ملک فاروق» آدم فاسدی بود اما 30 قسمت درباره او تهیه کرده‌اند. این گناه ماست که درباره اساطیرمان نمی‌سازیم نه اینکه بیاییم و از قزاقستان تعجب کنیم که چرا علیه ما فیلم ساخت. ببینید همین آذربایجان چقدر علیه ما تبلیغ می‌کند. ما تبلیغات‌مان ضعیف است. فردا هم اصلا متعجب نشوید که امارات فیلمی علیه ما بسازد چون آنجا هم برای سال‌هایی در اختیار دولت ایران بود.»

معتضد در پایان یادآور شد: «از ماست که بر ماست. من در عجبم که چطور تا امروز سعدی را عرب جا نزدند. مردم ما خیلی تاریخ را دوست دارند و این‌گونه حرف‌ها برای مردم ما جالب است. الان دولت‌های کوچک و ضعیف منطقه دارند علیه ما تبلیغ می‌کنند اما دولت ما وسواس و حساسیتی در این زمینه خرج نمی‌کند. الان وزرای کابینه را در نظر بگیرید و از آنها بپرسید سلسله حکومت‌های ایران را نام ببرند، اگر توانستند پاسخ دهند. همین می‌شود که کشورهای منطقه برای ما شاخ‌وشانه می‌کشند؛ شوروی از بین رفت و آمدند یک‌سری کشورهای جعلی تاسیس کردند. در این بین، خیلی از فیلمسازان ما هم در جریان نیستند. کارگردانان و تهیه‌کنندگان ما الان دنبال تگزاس 1 و تگزاس 2 و ارتش سری هستند؛ فیلم‌هایی که حتی لباس‌های نظامی آن را هم اشتباهی پوشیده‌اند؛ واقعا اینها چطور جرات می‌کنند این چیزها را بسازند؟ چند شب پیش فیلم «سقوط» را دیدم که از هر نظر عالی بود آن‌وقت در فیلم‌های ما حتی لباس‌های نظامی ارتش آلمان را اشتباهی می‌پوشند وای به حال داستان آن. خوشحالم که عراق، کارگردان و سینمای آنچنانی نداشت و عمر صدام هم به این روزها نرسید وگرنه می‌دیدید آنها علیه ما چه چیزها که نمی‌ساختند.»

منبع: مهرگان نیوز به نقل از روزنامه فرهیختگان