ندیم اختر در زمان تألیف این کتاب دانشجوی دوره پیشدکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه جواهر لعل نهرو در شهر دهلی بوده و تصمیم گرفته سفرنامهای بنویسد تا شرح حال هدایت در هند باشد و ردپای او را جستوجو کند.
هدایت در هندوستان، مجال کاوش در زندگی قهرمان تجدد ایران
سفر به هندوستان همواره مبهم و اسطورهای بودهاست؛ مثلاً ما نمیدانیم مانی مقتول در سفر دو سالهاش به هندوستان چه کرد و کجا رفت؟ آنچه میدانیم از صدقه سر یک متن مانوی به زبان مصری کهن «قبطی» بهنام کفالایا، منحصر به این است که مانی با کشتی به هندوستان رفت. (وامقی، 1378: 26) ادامهی ماجرا مشخص نیست. مانی پس از سفر هندوستان خودش را بهکشتن داد. همچنین، از سفر حسین منصور حلاج به هندوستان هیچ اطلاعی نداریم جز اینکه بعضی از معاصران حلاج گفتهاند او در هندوستان با شعبده و جادوگری آشنا شد و همین اظهارات دستاویزی شد برای دشمنان حلاج تا او را بکشند.در اواخر قرن بیستم بهنظر میرسید تاریخ ادبیات به آخر خط رسیده و زندگی آفاقی نویسندگان بزرگ اهمیت ضمنی خودش را در تفسیر نوشتههای آنان از دست دادهاست اما اصولاً در تاریخ نقد ادبی هیچ گرایشی ازبین نمیرود. شاید بعضی از لباسفروشها به مشتریانشان توصیه کنند هر از گاهی کمدها و اشکافهایشان را از لباسهای کهنه و دِمُده خالی کنند اما متخصص مُدشناس به مردم توصیه میکند که هیچ لباسی را دور نیندازند چون گرایشهای زیباییشناسی میآیند و میروند و در جزر و مَدّ متناوب مُد و فَشِن و در تناوب بیهودهی لباسِ فصل و رنگِ سال و یقهی کوتاه و آستین بلند، آدمها و مدلها میآیند و میروند اما لباسها باقی میمانند؛ چون دنیای دیوانهی پوشاک بهجز لباسهایش قهرمان دیگری ندارد.جامعهی فرهنگی ایران در سالهای اخیر دوباره به سمت مطالعات تاریخی حرکت کردهاست و در میان پرفروشترین کتابها باید به آن دسته اشاره کنیم که دربارهی دورههای نزدیک تاریخ معاصر نوشتهشدهاند؛ ازجمله یادداشتهای روزانهی محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس (1920-1918). بخشی از موفقیت کتابهای تاریخی شاید از سرخوردگی سیاسی و این نکته ناشی شدهباشد که بههرحال در چند دههی اخیر، فضای روشنفکری ایران دچار کسالت بوده و طبیعتاً ذائقهی اهل فرهنگ در غیاب کتابهای دلکش و خواندنی و باب روز به سمت کتابهایی گرایش پیدا کرده که دربارهی گذشتهی نزدیک هستند اما دلیل مهم دیگری که وجود دارد این است که قهرمانان تجدد ایرانی اکنون چهرههای تثبیت شدهای هستند و دیگر هیچکسی دربارهی مقام نیمایوشیج در شعر و صادق هدایت در نثر تردیدی ندارد و حالا فرصتی دست دادهاست که این قهرمانان را با تمام نیرویمان بشناسیم و دربارهشان حرف بزنیم و تاریخ آفاقی زندگی آنان را بکاویم.با چنین زمینهای جامعهی فرهنگی ایران باید به استقبال کتاب هدایت در هندوستان از آقای ندیم اختر پژوهشگر جوان هندی برود. تا پیش از این بهجز نامههای پراکندهی هدایت «مخصوصا به مجتبی مینوی»، منبع اصلی ما دربارهی سفر هدایت به هندوستان کتاب جنجالی آقای علی شیرازپور پرتو «شین پرتو» بود؛ او در کتابش اسم صادق هدایت را بههم ریخت و قهرمان تازهای بهنام هادی قاصدی ساخت و ماجراهای زندگی و عشقهای بیسرانجام او را در بمبئی، با لحنی افشاگرانه، در قالب داستانی ریخت که عنوانی خیالانگیز و اسطورهای داشت: بیگانهای در بهشت. شین پرتو در بیگانهای در بهشت با هدایت هیچ همدلی نداشت و برعکس برای ریشخند هدایت کم نگذاشت. کسی از شین پرتو انتظار بیطرفی و نقد سلیم نداشت اما کتاب او در مسیر عقلانی کردن ماجراهای هدایت و اسطورهزدایی از آن گام مهمی برنداشت.قهرمانان تجدد ایرانی اکنون چهرههای تثبیت شدهای هستند و دیگر هیچکسی دربارهی مقام نیمایوشیج در شعر و صادق هدایت در نثر تردیدی ندارد و حالا فرصتی دست دادهاست که این قهرمانان را با تمام نیرویمان بشناسیم و دربارهشان حرف بزنیم و تاریخ آفاقی زندگی آنان را بکاویم.
هدایت در هندوستان، روایت سالهای زندگی هدایت در هند
هدایت از همهی نویسندگان ایرانی خوشاقبالتر بودهاست. نویسندگان پیرامون او را فراگرفته بودند و زمانه هم زمانهی دیگری بود و درنتیجه به اندک فاصله از مرگ هدایت دهها نوشتهی مستند از چهرهی آفاقی هدایت بهویژه در روزگار اقامتش در تهران، بر سر دست آمد درحالیکه دربارهی هیچکدام از نویسندگان ایرانی چنین حجمی از تکنگاری نوشته نشده بود. یحیی آرینپور در اعتراض به این روند نوشتهاست: «در ایرانِ خودِ ما گویندگان و نویسندگان صاحبقلم دربارهی هدایت و زندگی و آثارش بیش از هر شاعر و نویسندهای –حتی بیش از بزرگمردان ادبیات کلاسیک مانند سعدی، فردوسی و حافظ- سخن گفتهاند.معاصرانش شکل و شمایل و صفات و سلیقهی او را با نهایت دقت تصویر کردهاند که بلی قامت متوسط، اندام باریک، چهرهی کشیده، بینی قلمی و سبیل کوچکی در زیر بینی داشت. با مردم بهخصوص با خانمها بسیار مؤدب و آرام و خاموش بود و کمتر با آنان تعارف یا بحث میکرد. حتی کلماتی را که هدایت هنگام بازی بهزبان آورده بر جریدهی ایام ثبت کردهاند که: این دیگه خیر خونه شد، کبود و سیاهت میکنم، خاک بر سر گندش در اومد… از آن مدعیان دوستی و نزدیکی با هدایت یکی نخواسته یا نتوانسته چند سطری مطلب درست و حسابی در شخصیت هنری و طرز اندیشهی او بنویسد و یا یکی از آثار مهم او را تحلیل کند… [دوستان و آشنایان هدایت] جز چند نفری مثل قائمیان همه مهر سکوت بر لب زدند. آیا یک نوع تبانی خاموش درکار بوده که با خاموش کردن آواز او نام خود را بلندآوازه گردانند؟» (آرینپور، 1382: 359-357؛ با تلخیص. تأکیدها از ماست.)کتاب هدایت در هندوستان این جای خالی را اندکی پر میکند و نهتنها فواید تاریخی چشمگیری دربارهی اقامت هدایت در هندوستان پیش میآورد بلکه نکات ناگفتهای را هم بیان میکند و به خوانندگان ایرانی نشان میدهد که چگونه میتوان میان زندگی آفاقی و انفسی نویسندگان مهم به تعادل دست یافت؛ مثلاً آقای اختر با نثر زیبا و سادهی فارسیاش شرح داده که پس از جستوجوی فراوان -چون بمبئی «مومبای کنونی» در این هفتاد هشتاد سال خیلی عوض شده و خیابانها نامهای گذشتهشان را از دست دادهاند- از یافتن خانهی هدایت در بمبئی ناامید شده «ولی خوشبختانه یک روز پس از جستوجوهای بسیار خانهی سامر کویین با همان اسم در منطقهی پشت هتل مشهور تاج پیدا شد: ساختمانی چهار طبقه با هشت آپارتمان.» (اختر 1396: 35) در ادامه، آقای اختر نشان داده هدایت در نوشتن داستان لوناتیک از همین خانه الهام گرفتهاست. (همان: 38، 42-41).کتاب هدایت در هندوستان نهتنها فواید تاریخی چشمگیری دربارهی اقامت هدایت در هندوستان پیش میآورد بلکه نکات ناگفتهای را هم بیان میکند و به خوانندگان ایرانی نشان میدهد که چگونه میتوان میان زندگی آفاقی و انفسی نویسندگان مهم به تعادل دست یافت.
جستوجوی ردپای هدایت در هند
ندیم اختر در زمان تألیف این کتاب دانشجوی دوره پیشدکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه جواهر لعل نهرو در شهر دهلی بوده و تصمیم گرفته سفرنامهای بنویسد که: «شرح حال هدایت در هند باشد و ردپای او را جستوجو کند.» (همان: مقدمه 10) کتاب هدایت در هندوستان دو بخش کلی دارد؛ بخش اول گزارش سفر نویسندهی کتاب به مناطق مختلف هندوستان از جمله بمبئی، بنگلور، حیدرآباد و میسور است. بخش دوم دربارهی شخصیتهای بوف کور ازجنبهی ارتباطشان با فرهنگ هندوستان است که جذابیت بخش نخست را ندارد اما نویسنده در این بخش یافتهی بسیار مهمی به مطالعات هدایتشناسی افزودهاست؛ این یافته به بوگام داسی مادر راوی مربوط است.اگر بوف کور را خواندهباشید میدانید بوگام داسی در ابتدا رقاص معبد بود و پدر راوی در یکی از سفرهای بازرگانیاش او را دید و عاشقش شد و بوگام داسی از او باردار به پادافراه بارداری از معبد اخراج شد و با پدر راوی به شهر ری بازگشت. در شهر ری عموی راوی هم عاشق بوگام داسی شد و او را فریب داد و با او همخوابی کرد و بوگام داسی که ادامهی این وضعیت را نمیتوانست تاب بیاورد، مقرر کرد دو برادر به آزمون مارِ ناگ تن بدهند و هرکس زنده ماند، بوگام داسی از آنش باشد. دو برادر وارد اتاق تاریک شدند. مار در آنجا بود. نخست هیچ صدایی به گوش نرسید اما بعد صدای نالهی چندشناکی بلند شد و یکی از برادرها از اتاق بیرون آمد و هرگز مشخص نشد کدام برادر زنده مانده چون از هول مرگ و آنچه در اتاق دیدهبود موهایش سفید شده و مشاعرش را از دست دادهبود.نکتهی اول: معنای واژه بوگام داسی. مطابق گفتهی آقای اختر، بوگام بهمعنی رقاصه و داسی بهمعنی پرستار است (همان: 81) و این معنی ما را از تلاشهای دیگران بینیاز میکند زیرا اغلب این تلاشها پایهی مورفولوژیک درستی ندارند؛ عجیبترین نمونه این تلاشها در کتاب عجیبی دیده می شود با نام رؤیای وهمی بوف کور رویایی سه بعدی (1393. ناشر مولف) است. اسم نویسنده این کتاب رؤیا وهمی است و یک کتاب دیگر هم به نام در آغوش خود مردن شنل سورمهای (1392. ناشر مؤلف) در تفسیر داستانهای هدایت نوشته است. پیدا کردن هویت واقعی نویسنده این دو کتاب از توان ما خارج است و شاید کسانی باشند که بدانند رؤیا وهمی در حقیقت کیست به خصوص از این جهت که کتاب اول در بسیاری از موارد نثر بسیار خوبی دارد و خیلی عجیب است که نویسنده خلّاق این دو کتاب هیچ کار دیگری چاپ نکرده است. البته این دو کتاب بسیار مالیخولیایی و وهم انگیز هستند و ارزش آکادمیک ندارند و از نویسندهای که نام رازآلود رؤیا وهمی را برای خودش انتخاب کرده انتظار دیگری نباید داشت! الغرض؛ آقا یا خانم رؤیا وهمی در کتاب رؤیای سه بعدی ادّعا کرده بوگام داسی به زبان ترکی به مفهوم سنگ صبور و مرکّب از بخش های بو (: این)، گام (: غم) و داسی یا داشی (: سنگ) است (وهمی 1393: 199) و ناگفته روشن است که به این ریشهشناسی نباید زیاد توجّه کرد. مایکل بیرد در کتاب بوف کور هدایت (1990: 182) نوشته:«تا آنجا که من میدانم به جز واو. مالاندرا نویسنده دیگری درباره معنای واژه بوگام داسی بحث نکرده است. مالاندرا در مقدمهی کتاب آقای ایرج بشیری به نام برج عاج هدایت نوشته “داسی” واژه پر استعمال به معنی زن خدمتکار و برده و در ترکیب “دیو داسی” به معنی روسپی معبد است اما بوگام ریشه سنسکریت ندارد و در هیچ زبان محلی تا جایی که من می دانم به کار نرفته است».به پیشنهاد مالاندرا و محمّد صنعتی (1380: 108) بوگام صورت دیگر واژه ترکی بیگم، صورت مؤنّث بیگ است. پس بخش اول بوگام داسی ترکی و بخش دوم هندی است و به احتمال خیلی زیاد هدایت این کلمه را بدون اینکه در جایی دیده باشد ابداع کرده است. به کار بردن بوگام برای زنان مقدس دینهای هندو همانقدر عجیب است که مثلاً برای اشاره به ابوسعید ابوالخیر به جای استفاده از لقب عربی شیخ از لقب هندی ریشی استفاده کنیم و به او بگوییم ریشی ابوسعید. شاید هدایت به این نکته توجّه نکرده باشد و شاید هم شیطنت به خرج داده و یک واژه ترکی/ اسلامی و یک واژه سنسکریت را به هم چسبانده تا در پرده بگوید بوگام داسی زنی آمیخته، مرکّب و ناممکن است.نکتهی دوم: ریشهی اسطورهای بوگام داسی. ندیم اختر بهسادگی نشان داده شخصیت بوگام داسی بر پایهی اسطورهی دروپادی شکل گرفتهاست: «دروپادی زنی است که پنج شوهر دارد ولی درواقع هیچ کسی را ندارد. پنج بچه دارد ولی هیچوقت مادر نبودهاست. شوهرهای دروپادی برای او هیچ لحظهای شادمانی نمیآفرینند. نه بهعنوان زن به او احترام میگذارند نه بهعنوان مادر.» (همان: 80)خوانندهی ایرانی برای قضاوت درباره نظریه آقای ندیم اختر باید داستان آفرینش دروپادی را بداند. در مهابهارت، دفتر اول «آدی پرو/Adiparva» آمده است دروپادی دخت زیبای راجه دروپادی حاکم کنپلا بود و از میان آتش زاده شد و زیباترین زن جهان بود و از همه جای هندوستان خواستگار داشت. پدر دروپادی در میدان شهر چوب بلندی بر پا کرد و بالای آن چوب با طلسم هیئت جنبانی ساخت و شرط کرد هرکدام از خواستگاران بتواند تیرش را به طلسم بزند دروپادی را خواهد برد. پنج پسر راجه پاندو که زیر دست عموی نابینایشان به نام دهری تراشترا بزرگ شده بودند به خواستگاری دروپادی رفتند و با هنرنمایی ارجونه که به نام برادر بزرگش تیر انداخت و طلسم را باطل کرد بر دیگران از جمله پسر عمویشان پیروز شدند و دست دروپادی را گرفتند و به خانه بردندش و به مادرشان گفتند امروز چیز خوبی یافتهایم و مادر از همه جا بیخبرشان خوشحال شد و گفت: شما پنج برادر بروید و آن را با هم قسمت کنید. پنج برادر برای آنکه گناه نکنند و حرف مادرشان را نشکنند با دروپادی ازدواج کردند و برای آن که با هم نزاع نکنند چنان قرار دادند که دروپادی هر هفتاد و دو روز در خانه یکی از برادران باشد (همان: 1/ 198).مهابهارت داستان قهرمانی و فرزانگی این پنج برادر و نبردهای آنان با پسر عموهای حسودشان است. پس از جنگ خونین پسر عموها همه پسران دهری تراشترا کشتهشدند و پنج برادر (نماد حواسّ پنجگانه) برای پاککردن ننگ جنگ و گناه بزرگ کشتن خویشاوندان، با زن یگانهشان دروپادی و با پوشاکی از پوست درختان از هیمالیا بالا رفتند اما چهار برادر و زن دلبندشان دروپادی (سرچشمه حیات) در راه عروج به بهشت مردند و فقط یکی از برادران به قلهی جهان (کوه مِرو) رسید و از ایندره خواهش کرد برادران و دروپادی را هم به بهشت بیاورد. (مهابهارت، 1359: 4/495-492؛ کمپبل، 1962: 337-336)با این اسطورهشناسی تازه و جذاب بسیاری از گرههای کور بوف کور گشوده میشود
کتاب ندیم اختر ادعای آکادمیک خاصی ندارد و با هوشیاری در گودال نظریهپردازی نیفتاده و نمونهی متعادلی از همنشینی نظریهی ادبی و تاریخ ادبیات ساختهاست.